خدایا واقعآ کمکم کن.......................
خاطرات من

چی بگم از کجا بگم؟دردمو با کیا بگم؟بهتره که دم نزنم...حرفی از عشقم نزنم....از عشقی که..............

کاش یا رب آشنایی ها نبود

                              یا که وز پی اش جدایی ها نبود

یا که او را با من آشنا نمیکردی

                              یا که او را از من جدا نمیکردی

 

چهارشنبه شب هفته پیش سمینار دکتر کمپانی بود...

سه شنبه زهرا اومد و گفت واسه اساتید دعوتنامه زدن و ازم پرسید کجا میتونیم دعوتنامه استاد زا... بهش بدیم؟

منم اس دادم بهش که فردا کدوم دانشگاس که واسه اش ببرن..اونم جواب داد فردا اداره ام و آدرس اداره اش رو داد...منم جواب دادم پس اگه نتونستیم بیاریم همینجوری قبول کنین و حتمآ بیان..که جواب نداد...

فرداش یعنی 4شنبه صبح بعد از کلاس برنامه نویسی یهو جوگیر شدم که خودم دعوتنامه اش رو ببرم..

خلاصه ساعتایه 11 زهرا رو دیدم و ازش گرفتم و اومدم خوابگاه آماده شدم و ساعت 12 رفتم....وای تو راه یه حس عجیبی داشتم...اصلآ باورم نمیشه این منم!!! آخه خدا چرا یه کاری نمیکنی؟چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟ این یه چیزه غیر ممکنه.....اون زن داره...بچه داره....وای دارم دیوونه میشم...ااین چند وقته با تموم وجودم از خدا خواهش کردم که یه کاری بکنه که تموم بشه این موضوع...خدایا یکی دیگه رو سر ارهم قرار بده...یکی که باعث بشه من اونو فراموش کنم........

خلاصه با پرس وجو ادارشو پیدا کردم و رفتم تو....از اطلاعات پرسیدم اتاق مهندس زا... کجاست؟

گفت:طبقه دوم انتهای سالن...ار پله ها که رفتم بالا دیدم اتاقش شلوغ بود ولی حس کردم از بین آدما منو یه لحظه دید ولی سریع رفتم کنار...قلبم به تپش افتاده بود و داشت میومد تو دهنم...یه حس عجیبی داشتم...خلاصه یه نفس عمیق کشیدم و رفتم تو....هنوز وارد شدم بلند....گفتم که حس کردم منو دید و منتظر بود برم تو...

بعد از احوالپرسی و.. گفتم استاد سرتونم که شلوغه... گفت نه بابا سر ما که خیلی وقته خلوت شده...)-: (منظورش موهاش بود...)

خلاصه بهش دادم و اونم گفت لازم نبود بیان میومدم دیگه...گفتم نه دیگه دیشب جواب ندادین گفتم حتمآ باید بیارم...گفت نه دیگه جواب ندادم یعنی اکی.. سکوت علامت ...  گفتم : رضاس...گفت :خب پس دیگه...

خلاصه تشکر کردم و اومدم بیرون...و سریع رفتم چونباید میرفتم سلف بعدشم کلاس داشتم........

وای خدای من.............

بی خیال...

خلاصه  ساعتای 6 بود که من سلف بودم و زهرا زنگ زد که گفت:بیا..

از سلف اومدم بیرون سرم تو گوشیم بود یه لحظه سرم رو بلند کردم دیدم از اون طرف داره میاد و داره نگاه میکنه...دم در واسن وایستاد ولی من اصلآ نگاش نکردم...اونم یواش یواش راه افتاد وقتی رسیدم خیلی معمولی گفتم:سلام استاد..اونم سلام داد و گفت پایینه گفتم آره..منتظر بود که با هن بریم ولی بازم من یه طوری نشون دادم که انگاری میخام برم یه جای دیگه...و خلاصه اون رفت و منم صبر کردم و بعد از چند لحظه رفتم...تو سمینار هم رفتم دقیقآ پشت سرش نشستم ولی اون منو ندید....آخرش که وایستاده بود با اساتید منم این طرف دیگه با بچه ها وایستاده بودم...اون روش به من به من بود ولی من نیم رخم بهش بود یه لحظه برگشتم دیدم داره نگام میکنه...سرش رو تکون داد ولبخند زد.. منم جواب دادم......بعدشم اعضای انجمن وایستادیم و با همه استادا عکس گرفتیم...عکسم خوب شده باشه خوبه....

بعدشم سریع اومدم بیرون و واینستادم دیگه...آخه میخاستم برم خونه...ساعت8 بود...خلاصه سریع رفتم و وایستادم و ماشین اومد و رفتم مشهد....

تو ماشین خیلی دلم گرفته بود...فکرش یه لحظه هم از تو ذهنم بیرون نمیرفت...داشتم گریه میکردم....که توتلویزیون که فیلم گذاشته بودن یه جمله ی قشنگ گفت که تو ذهنم موند و همونجا تصمیم گرفتم دیگه خودم بی خیالش بشم...

جمله اش این بود:"خیال تا وقتی خوبه که بشه بی خیالش بشی......"

داداش اومد دنبالم.....

پنجشنبه هم با مامان رفتیم خونه منا....اما علی نبود(مسافرت بود......)

آخر شب هم با کلی خوردنی اومدیم خونه...شام هم کباب خوردیم....شب چله بود دیگه....ولی خیلی خونه سوت و کور بود...چون هیچکدوم از آبجی ها نبودن.........

جمعه هم ساعتایه 5 با محدثه هماهنگ کردیم و رفتم ترمینال...جای اتوبوس با داداش وایستاده بودیم که رفت واسم بلیط بگیره که یهو میلاد رو دیدم...!!!!سلام کردو بعدشم گفت:اگه کاری چیزی دارین در خدمتم...گفتم نه ممنون داداشم هست.......

خلاصه اومدیم.........

شنبه سر کلاس زا... نرفتم... میخاستم فراموشش کنم...روز بعدش یعنی یکشنبه که با کژان اینا کلاس داشت منم سایت بودم...وقی نشستم نگاه کردم دیدم دقیقآ رو به من نشسته بود و تو زاویه دیدش بودم...ولی من دیگه نگاه نکردم...بعد از چند لحظه که نگاه کردم دیدم اومده دقیقآ این طرف و پشت به من نشسته.....خلاصه بعد از کلاسش دم در وایستاده بود و داشت با بچه ها صحبت میکرد که من یه لحظه نگاه کردم دیدم باز به سرفه افتاده....هنوز نگاه کردم اونم داشت نگاه میکرد و چشم تو چشم شدیم و سلام کرد...منم سرم رو تکون دادم....داشتم میمردم میخاستم برم پیشش و باهاش صحبت کنم...ولی و به زور خودم رو نگه داشتم.....

وای واقعآ نمیتونستم خودم رو نگه دارم...اون روز خیلی حالم گرفته شد...پشیمون شدم از اینکه دیروزش نرفتم سر کلاسش...گفتم کاش میرفتم......ولی اون رفت و من همونجا نشستم....................

دیگه از اون روز ندیدمش...........

دیگه هم فکر نکنم ببینمش چون دیگه تموم شد فرجه ها شروع شد..............

دوشنبه هم سر کلاس ابراهیم... پسرا نبودن منم شروع کرده بودم به چرت و پرت گفتن...هر چی میگفت یه چیزی میگفتم نمیخاستم بذارم درس بده...

اونم برداشت گفت:خانوم... امروز چته؟خوشحالی....چی شده؟خبر خوبی چیزی شنیدی؟......

دیگه دوشنبه رفتم مشاوره خانوم پاشیب...خیلی با حال بود.....بعدشم که اومدیم خوابگاه هممون رفتیم پیشش گفت کفبینی بلدم........

واسه من گفت:یه پسر نخبه دارم/هوش عجیبی دارم که اگه ازش استفاده نکنم به یه افسردگی میکشه ولی اگه ازش استفاده کنم تا دکتری میتونم پیش برم/یه چیز خیلی عجیب هم گفت که خیلی تعجب کردم گفت:یه مرد تو زندگیت اثر داره که خیلی داره روت تآثیر داره.....یعنی استاد رو گفت.....................

خدایا من میخام فراموشش کنم...کمکم کن.....خیلی کمکم کن..................................

 خدایا نذار دیوونه بشم.......نذار رو زندگیم تآثیر بذاره......کمکم کن به دکترا برسم...............

 

 



نظرات شما عزیزان:

پاشيب
ساعت11:13---27 تير 1392
سلام عزيزم خوبي؟نميدونستم اينقددانشجوهاي هنرمند داريم

افرين.موفق وشادباشيد
پاسخ: سلام.. مرسییییی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, :: 13:4 :: نويسنده : فرشته

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 32
بازدید هفته : 184
بازدید ماه : 180
بازدید کل : 30448
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 66
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جستجوگر گوگل

كد تغيير شكل موس